#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_133
میخندد:
- تو بیستونه سالته دختر جان؛ اما هنوز نمیتونی بفهمی کی میتونه تو زندگیت یه نقش
موثر داشته باشه و کی نمیتونه؟
با ناامیدی سر تکان میدهد! از خودم و بچگیام شرمنده میشوم!
- دیگه لازم نیست از رهام دوری کنی. اصلاً…اصلاً چه معنی میده؟ دور شدن و مقابله کی
جواب درست داده؟
مثل همیشه باش. چیزی رو ازش مخفی نکن! رهام به زنش اعتماد نداشت!
آرام میگوید:
- همین مرد خشک تو یه روزی دلشوره از دست دادن زن قبلیش بود که همچین بلایی رو سر
درون متلاطمش آورد!
مطمئن باش وقتی بشی دلخواه خودتو رهام بهت اعتماد میکنه و میدونه که اهل رفتن نیستی. زن قبلیش هم اهل رفتن نبود… همهاش تقصیر خیابان بود… این حرف خودشه.” آنا اهل رفتن نبود… همهاش تقصیر خیابان بود”
میخندد:
- این همهاش ذهنیات غلط خودشه. اون زن اصلاً اهل زندگی نبود… چه برسه به موندن!
رهام زیادی ذهنش خاموش شده! باید روشنش کنی، نه با مقابله و پرهیز… کنارش باش. به خواسته هاش بله بگو؛ اما زمانی میگی نه که وقتی به عقلت رجوع کردی و دیدی حرفش غیر منطقیِ، اونم نه با دعوا و نزاع، رهام حرف خوش حالیش میشه و نمیدونم تو چه اصراری داری بگی که باید با زبان زور با این مرد حرف زد! تو هنوز نتونستی بشناسیش، میگه آرایش نکن. به حجابت خورده میگیره؛ اما یه نکته کوچیک باید بگم! خوده رهام گفت تغییر وقتی خوب و مفید باشه مقابله با اون مسخره ست و این دقیقاً کاریه که تو داری انجام میدی! میتونی متعادل باشی. میتونی فقط برای خودت و خودشو خلوتت آراسته باش!
نه اون آراستهای که منظورمه! این فقط یه مرحله کوچیکی از انجام عملیان توئه! میتونی. میتونی مدتی برای اعتماد از دست رفتۀ رهام برای اون باشی و همین جنبۀ آزادی و بی بند و باری بود که گذشتۀ رهامو به بار آورد و آنا رو از دست داد!
اون نمیخواد از دستت بده و اینهمهاش محافظهکاری در برابر تو!
از یه جنبه دیگه ام باید این موضوع رو برات بشکافم. رهام نه از قصد… نه از روی ذات بد و خلق خراب. نه اون بهطور ناخودآگاه از خوبی و کوتاه اومدن های مکرر تو سوء استفاده میکنه! و این مسئلهای بود که بیواسطه براش باز کردم. خیلی م*س*تقیم بهش گفتم که چه رفتاری با تو داره و این رفتارهاست که ثمراتی روی درون مغشوش تو داره! حس میکنم این قضیه رو پذیرفت؛ چون مثلِ همه بحثها مقابله و مخالفت نکرد؛ اما به فکر فرورفت؛ و من مطمئنم که رهام آدم سازشه… آدم واقع بینیه و حتی بدیهای خودشو بهراحتی می بینی، این به روی نیاوردن… این خودخوری و درون عجیب غریبش همه و همه از ویژگیها و خصلتهای ذاتیشه… تو باید تنها خوب باشی، در عین تعادل خوب باشی! با حرفهایش آرامش گرفتم، آرام شدم و شاید هم رهام آرام شد! میخواهم سوار ماشین شوم که جلویم را میگیرد:
- بیا خونه من!
دلم میلرزد. ملایمتر از همیشه میگویم:
romangram.com | @romangram_com