#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_123
- تنها؟ برای چی؟
- تنها. معمولاً برای چی میان کافی؟
چیزی نمیگوید:
- رادین کجاست؟
- خوابیده… رفته بودیم کشتی. خسته بود…
حرفی ندارم. ساکت میمانم.
- نگارم. خوبی؟ حس میکنم یه چیزی شده. میشه حرف بزنی؟
او چرا اینقدر نرم شده؟ دوری مشتاقش کرده؟
- هیچی نشده… هیچی… رهام!
- جانم؟
چقدر انتظار برای شنیدنش داشتم؟ چرا حالا بااینهمه فاصله؛ چرا وقتی در چشمانش خیره میشدم و صدایش میکردم. اینگونه جوابم نمیکرد؟
بیحال میگویم:
- یکبار از ته دل. یا هزار بار از روی تفنن؟
میخندد…
- هزار بار از ته دل.
دلم ضعف میرود. رهام عوضشده است… یغما برای چه میگوید او تغییر نمیکند… چرا؟
- وقتی برگشتی باهام میای دکتر؟
- دکتر؟ دکتر واسه چی؟
- وقت مشاوره گرفتم. باید توام باشی.
romangram.com | @romangram_com