#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_116

فکرش را هم نمی‌کردم سراغی بگیرد؛ اما به‌محض قطع کردن هزاران بار زنگ زد.

جواب ندادم.

باید طاقت را به دلِ بی‌طاقتم یاد دهم!

باید بفهمم یک من ماست چقدر کره دارد! باید بفهمم

در آخر پیامش دیوانه‌ام می‌کند، د ی و ا ن ه:

- نگارم میدونم از دوریِ که بد قلق شدی. منم اینجا از این احوال سگی دارم!

قلبم می‌گیرد.

دوباره می‌دهد:

- این از همون حرف‌هایی بود که سالی یک‌بار می‌زنم! دیگه نمیگمشا!

دلم می‌خواهد بمیرم و این‌گونه رهام بودن را نه فقط از پشت تکنولوژی بلکه در آ*غ*و*شم ببینم!

ای که رفته با خود دلی شکسته بردی

این‌چنین به طوفان تن مرا سپردی

موسیقی محبوب رهام در حال پخش است. در واقع در حال ریپیت است!

پنجمین روز از نبودن رهام هم می‌رسد و گاهی حس می‌کنم چقدر زمان خوبی است تاکمی؛ فقط کمی تغییر را چاشنی این احوال خراب کنم!

ای که مهر باطل زدی به دفتر من

بعد تو نیامد چه ها که بر سر من

باید سرکوب کنم فریاد این جمله را: “من بدون رهام هیچم” رهام خوب است. برای من است. مهم است؛ اما همه‌چیز نیست… احساسات کشته‌شده من نیست! رهام همه‌ی آن چیزی نیست که باید داشته باشمش. رهام زورگو خوب نیست؛ اما دوستش دارم. رهام خودخواه خوب نیست؛ اما دوستش دارم. رهام مغرور خوب نیست؛ اما دوستش می‌دارم. رهام گاهی اصلاً خوب نیست.

خسته زمزمه می‌کنم:

- اما مگر می‌فهمد دل بی‌صاحبم؟

ای خدای عالم چگونه باورم بود

romangram.com | @romangram_com