#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_102
رهام میگوید:
- نگار کیکو میاری؟ خیلی خستهام به خدا.
لبخندی میزنم و کیک را میآورم. رادین با ذوق روی مبل سه نفره مینشیند! سریع دوربین را میآورم. چند عکس تکی ازش میگیرم…
- رهام تو هم بشین.
- بیخیال.
- اِ… یعنی چی؟
یغما ضربه محکمی به کمر رهام میزند:
- این مرد عجیبتون از عکس انداختن خوشش نمیاد.
مرد عجیبتون. لبخندی میزنم:
- این مرد عجیب از چی خوشش میاد.
- پاشو دیگه… رهام.
کلافه بلند میشود، از کنارم که عبور میکند با خنده خستهای شالم را جلو میکشد. میخندم. خیلی خوش عکس است. چقدر این سفیدی موهایش به دلم خوش میآید. مردانه ترش کرده!
یغما هم خودش را میچسباند و سهتایی هم عکس میگیرند.
یغما طرفم میآید و دوربین را میگیرد:
- بشین میگیرم.
شالم را مرتب میکنم و کنار رادین مینشینم!
سرم را کج و نزدیک صورتش میگیرم. همیشه عادت دارم در عکسها دنداننما میخندم!
زیادی طولش میدهد!
رهام خسته میگوید:
- تمومه؟
romangram.com | @romangram_com