#این_مرد_ویران_است_پارت_70


دماوند خندید:

- عجب آدم هیزی هستی کیا.

کیاوش زبانش را درآورد و گفت:

- حالا تیز یا هیز! چشات درآد تو مجبوری بشینی درس بخونی ؛ ولی من بدون ذره ای زحمت بیست می شم.بشین و ببین!

دماوند با تمسخر گفت:

- حالا از کجا معلوم دختره برگه ات رو دستکاری کنه؟

کیاوش ابرویش را بالا پائین کرد و گفت:

- تو دخترا رو نمی شناسی.مطمئنم دستکاری می کنه.اصلا مگه میشه یکی من رو ببینه و عاشقم نشه؟

دماوندقیافه ی پوکرفیسی به خودش گرفت و گفت:

- هیچکس هم نه،تو! من که چشمم آب نمی خوره.ضایع میشیا!

کیاوش گفت:

- تو کاری به کار من نداشته باش.ببین تویی که می خوای درس بخونی به نتیجه می رسی یا من!

با گنگی گفتم:

- بالاخره من نفهمیدم تو درس خونی یا نه؟!

قبل از اینکه دماوند جوابم را دهد کیاوش گفت:

- مامانش قول داده اگه این ترم بالای نوزده و نیم بشه براش موتور بگیره.

دماوند معترض گفت:

- خودم هم زبون داشتم کیاوش.


romangram.com | @romangram_com