#این_مرد_ویران_است_پارت_64


پس درگیری با خودش پس از دیدن البرز،به این دلیل بود!دماوند معترض گفت:

- ببند کیا.

کیاوش خندید و گفت:

- من هم که به شخصه آرزوم اینه که برم کانادا و از شر این خانواده خلاص شم.تو چی سیما؟

خودش جواب خودش را داد:

- شما دخترا که آرزوتون فقط شوهره.

دهن کجی ای کردم و گفتم:

- این تیکه واقعا لوث شده شما پسرا نمی خواین دست از سرش بردارین؟

کیا گفت:

- حالا آرزوتو بگو،حرص نخور هلو.

آرزوی اصلی ام که محفوظ خواهد ماند تا ابد.گفتم:

- اینه که برم دبی کنسرت لیتو.

دماوند:ای چه لوس!

کیا خندید و گفت:

- خودم می برمت عزیزم!

شدیداً دلم می خواست بگویم آره ارواح عمه ات.اما به دلیل قولی که به دما داده بودم نگفتم. به جایش لبخندی زدم که خود کیاوش فهمید چرت می گوید...پخش را روشن کرد و طبق معمول صدایش را تا آخر زیاد کرد.چرا هیچ گشت ارشادی از این حوالی نمی گذرد تا کمی این بچه را ادب کنند؟

ماشین را پارک کرد و گفت:

- بپرین پائین.


romangram.com | @romangram_com