#این_مرد_ویران_است_پارت_63
در این مورد با او موافق بودم. اما به روی خودم نیاوردم و ادامه دادم:
- نه عمویی دارم نه خاله ای...فقط همون شریک بابام البرز.کلا همه ی افراد زندگی ام به سه نفر هم نمی رسن.
کیاوش پرسید:
- یارو ورده رو جدی جدی واسه بابات می خواستی؟
آه،ورد!.اصلا فراموش کرده بودم که وردی هم وجود دارد!یادم رفته بود که یک ورد جهت کشتن سام زیر بالشتش قرار دارد.سرم را به سمت دیگری چرخاندم و گفتم:
- نه شوخی کردم.تو از خودت بگو.
باز جو گرفتش.ژستی پشت فرمون گرفت و گفت:
- کیاوشم.کیاوش طاهری ملقب به خرچران!هجده سالمه و پیش دانشگاهی ام.اصالتاً کرجی ام.دیگه در مورد تیپ و قیافه که خودتون می دونین خوشگلم.تا حالا با هر جنس مونثی که دیدم دوست شدم.از دختر همسایه بگیر تا دختری که از پشت پرده های مسجد که می زنن تا زن و مرد رو جدا کنن،بهش شماره دادم.!بابام هم که حاج مصطفی است توی محله از این کاروان زیارتی ها داره و چند تا حجره که دقیق نمی دونم چی می فروشه؟!.مامانمم که از اون حاج خانماست که فکر کنم بابامم بدون چادر ندیدتش.
دما پق خندید و گفت:
- تو هم تو چادر از طریق هاگ زایی به دنیا اومدی حتماً.
دما و کیا خندیدند اما من انگار خجالت کشیدم.نمی دانم چرا اما صورتم داغ کرد و نتوانستم بخندم!
-خب دیگه،یه داداش دارم به اسم مسلم و یه خواهر که رفته حوزه علمیه ی قم طلبگی می خونه و مسلم هم توی یکی از همون حجره ها کار می کنه و منم که بچه ی ناخلف پدر تشریف دارم.جدیداً عمو شدم.عمو و خاله هم دارم در حدِ فلک زده های آفریقایی...دیگه جونم برات بگه که همین!حالا نوبت توئه دما.بگو تا سیما بشناسدت.
دماوند در همان حالت درازکش گفت:
- دماوندم.صدام می زنن دَما و بعضی از بچه های کلاس هم می گن سانتی گراد. بابا هم که تعطیل.یه مامان دارم که از همه ی دنیا برام عزیزتره.معلمه و توی مدرسه های دخترونه شیمی درس می ده.یه مدت با تک تک دخترهای مدرسه ی دخترونه ای که مامانم توش تدریس می کرد دوست بودم ؛ اما سرم خورد به سنگ و متحول شدم.دیگه هم خوشم از دختربازی و اینا نمی آد.این مقامِ بلند مرتبه رو به شخصه به کیا واگذار کردم. پسر دایی کیاوشم.پس فحشِ عمه به کیاوش دادن تعطیل! مامان منم عین بابای کیاوش یه خشک مذهبیه که دومی نداره.خودمم که همسن کیاوشم و توی یه کلاسیم.کوه نورد سرسختی هستم،همینا دیگه یادم میاد.
-وجدانی آرزوی هر کدومتون چیه؟
اولی دماوند گفت:
- مامانم که میگه بابام مرده؛ ولی من مطمئنم زنده است.بزرگترین آرزوم اینه پیداش کنم!
کیاوش گفت:
- واسه همینه که هر مردی می بینه فکر می کنه بابای گم گشته اشه...
romangram.com | @romangram_com