#این_مرد_ویران_است_پارت_10


- بدو بریم.باید قبل از سام برسم خونه.

فاریا در حالیکه پالتویش را می تکاند گفت:

- مگه سام همیشه توی خونه نیست؟

سرم را به چپ و راست تکان دادم و گفتم:

- اینبار خودم شنیدم میره پیش البرز.

با دیدن ی شیر آب به سمت آن پا تند کردم.شیر آب را باز کردم و برخلاف تصورم،آب از آن بیرون زد.مچ سیاه شده ام را شستم که فاریا گفت:

- حس می کنم نجس ترین موجود دنیایی!

-البته بعد از اون.

فاریا خندید:

- شک نکن.

در را باز کردم و خواستم بیرون بروم که خرچران صدایمان زد:

- هی.هی..کجا میرین؟

فاریا به سمتش برگشت و با اخم گفت:

- جدی جدی باورت شده که خرچرونی و ما هم خرتیم؟

پسر جلو آمد و ضمن محل سگ به فاریا ندادن،دستش را به سمت من دراز کرد و گفت:

- کیاوشم. اسمت الی بود؟

دستش را پس زدم و گفتم:

- الیسیما.


romangram.com | @romangram_com