#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_49

_ چند بار بگم تو نه شما

_ آقاى رئيس آقاى شما من حالم خوب نيست سرم داره گيج ميره لطف كن بزار برم خونه بميرم صبح در خدمت گزارى حاضرم



حالت چهره اش عوض شد حس كردم كمى روى صورتم دقيق شد

_ نيم ساعت ديگه تو پاركينگ باش

باز هم بدون شنيدن نظر من خارج شد ، وقت رفتن كه رسيد جلوى در ساختمان شركت به محض اينكه تلفنم را روشن كردم كه به عمه خبر بدهم پيام هاى اشكان پشت سر هم آمد

در پيام آخرش هم شروع كرده بود به تهديد!!!

تهديد ؟! كسى حق نداشت يلداى آن روزها را تهديد كند. !!! قرار پاركينگ با معين را فراموش كردم و با اشكان تماس گرفتم گوشى را كه برداشت هرچه حرص و شكايت از همه زندگى دنيايم داشتم بارش كردم صدايم آنقدر بلند بود كه حس كردم حنجره ام در فشار بدى است آنقدر جيغ ميزدم كه حرفهاى اشكان را اصلا نميشنيدم

وقتى به خودم آمدم تقريبا سر خيابان رسيده بودم و اصلا متوجه نشده بودم گوشى را قطع كردم ساعتم را كه نگاه كردم ٣٠ دقيقه از قرار پاركينگ گذشته بود( واى معين !!!!)

هراسان به سمت شركت ميدويدم كه صداى بوق ممتد يك ماشين مجبورم كرد برگردم يك بى ام و سفيد سمج كه شيشه هايش دودى بود ( اين مزاحم از كجا پيداش شد)

دنبالم آمد و بيشتر بوق زد عصبى برگشتم و فرياد زدم: هوووووى بزغاله الاغِ...

دنبال پيدا كردن حيوان سوم بودم كه باز غول جان مرا شوكه كرد!! خودش پشت فرمان بود اشاره كرد كه سوار شم من هم با شرم از برخوردم سوار شدم و كنارش نشستم

_ كى بود؟

_ كى ؟

_ همون كه باعث اين آبغوره گرفتنت شده

تازه به خودم آمدم كه در حين جيغ و فرياد گريه هم ميكردم سريع خودم را در آينه نگاه كردم رد اشك روى گونه هايم بود و چشمها و بينى ام متورم و سرخ و الان چه جوابى براى معين داشتم ولى دست بردار نبود

_ از شما سوال پرسيدم

_ جز توافق نامه كه امضا كرديم بود؟


romangram.com | @romangram_com