#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_38
_ چيه مادر چته؟
بغض كرده بودم صدايم ميلرزيد:
_ رفت؟!
هنوز عمه جوابى نداده بود كه معين حوله به دست از دستشويى خارج شد و جوابم را داد
_ نه نرفتم
و اين اولين بار بود كه از حضورش تا اين حد خوشحال بودم از جايم بلند شدم و روبه رويش ايستادم
_ سلام صبخ به خير
هر دو از ادب و شعور تازه متبلور شده ام حتم داشتم كه جا خورده اند معين باز هم سرد جواب داد
_ عليك سلام و ظهر بخير
عمه خنده كنان در حالى كه به سمت آشپزخانه ميرفت گفت: حالا من به شما دوتا تنبل نهار بدم يا صبحانه؟!
غول محترم هم در حال دلبرى مجدد از پرى ما جانش بود
_ يادته صبح ها جمعه كه خواب ميموندم آقا از صبحونه محرومم ميكرد واسم يواشكى يه غازى قد خودم مياوردى تو اتاق ؟ الان ه*و*س اونا رو كردم
romangram.com | @romangram_com