#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_39



( ببين اون آقا كى بوده كه زورش به اين آقا ميرسيده؟!!!)



باز هم به خاطر آوردم و بدون لحظه اى درنگ سوالم را تكرار كردم:

_ كى حرف ميزنيم پس؟

اين بار مستقيم نگاهم كرد خبرى از نگاه تاسف انگيزش نبود انگار با تيپ مسخره جديدم راحت بود

_ يه چيزى بخوريم بعد حرف ميزنيم

_ من چيزى ميل ندارم

_ اوكى پس بعد سرمت حرف ميزنيم



_ من كه حالم خوبه!!

_ نه هنوز فشارت خيلى پايينه واسه اينكه بتونى بدهيمو بدى بايد قوى و سالم باشى



به ناچار در خوردن صبحانه همراهش شدم عجيب خوش اشتها بود و عمه هم حض ميبرد از خوردنش و من هم عصبى از طول كشيدن خوردنش ، بالاخره سير شد و تشكر كرد و بعد رو به من درحالى كه از جايش بلند ميشد گفت:

_ ميز رو جمع كردى بيا حرف ميزنيم



منظورش را فهميدم ! يعنى بايد كمك عمه ميكردم بدون هيچ اعتراضى تند تند ميز را جمع كردم و حتى استكان ها را شستم !!! سپس در نزدكترين صندلى روبه رويش نشستم و اعلام آمادگى كردم سرش كه در گوشى اش بود را بالا آورد و در نهايت شروع به نطق كرد:

_ ٥٠٠ ميليون رو ميتونى جور كنى؟


romangram.com | @romangram_com