#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_36
_ ببين بچه من الان بايد همه حواسم اينجا باشه چون كارم مهمه هر وقت كارم تموم شد ميخوابم هر وقتم بيدار شدم حرف ميزنيم
( واقعا ممنون از توضيح دقيق و واضحت انگار لذت ميبره منو منتظر بزاره)
كلافه و نا اميد به اتاقم برگشتم به عمه حسوديم شد كه چه راحت غرق در خواب بود ، حسابى بى خواب شده بودم گوشى ام را برداشتم كمى خودم را سرگرم كردم ولى دست و دلم به هيچ كارى نميرفت فقط فكر و خيال دست از سرم بر نميداشت تا صبح در جايم غلت زدم وقتى متوجه شدم هوا روشن شده است مثل فنر از جايم پريدم در روشنى اتاق نگاهم كه به آينه افتاد خجالت زده اينبار به معين حق دادم كه زشت خطابم كند
١ بلوز و شلوار گشاد و بى ريخت زرد تنم بود كه ديشب بعد دعوا بى حوصله پوشيده بودم آرايشمم كه بعد گريه تبديلم كرده بود به يك هيولا !!زير چشمم تا پايين گونه هايم سياه سياه بود موهايم هم كه ژوليده ونا مرتب!!!
كمى به سر وضعم رسيدم و سعى كردم لباس مناسب و سنگين تن كنم بلكه امروز بهانه دستش ندهم و خوشش بيايد و بيخيال سفته ها شود
يك سويى شرت و شلوار آبى نفتى تن كردم و بعد از شستن صورتم و يك آرايش سبك موهايم را به كمك هدبند بالا زدم و كلاه سويى شرت را هم روى سرم انداختم به خيال خودم خيلى نجيب و خانم به نظر مى آمدم ، بعد خيلى متين از اتاق خارج شدم جاى عمه خالى بود ولى معين با خيال راحت روى همان كاناپه كوچك خوابيده بود و كت و لب تاب و موبايل ويك كتاب و عينك هم بالاى سرش بود،
( اى خدا اينكه خوابه!!!!!)
سريع به آشپزخانه رفتم و عمه را در حال آماده كردن صبحانه ياف
تم با ديدن من سرش را پايين انداخت تا خنده اش را نبينم
_ چيه پروين سفته باز دلقك ديدى ميخندى؟
_ از كى تا حالا كلاه سويى شرتتو تو خونه سرت ميكنى ؟ دارى ميرى كوه؟
_ نه سردم بود فقط
_ تا جايى كه من ميدونم تو از سرما هم بميرى لباس پوشيدن تو خونه كلافت ميكنه
romangram.com | @romangram_com