#آی_سی_یو_پارت_98

میتوانم مایهی گه گاه دلگرمی شوم

میل میل توست اما بی تو باور کن که من

در هجوم بادهای سرد پرپر میشوم

* * *

امروز قرار بود ساسان اینجا بیاد، یعنی مامان دعوتش کرده بود و این نشون دهندهی این بود که مامان ازش

خوشش اومده! همونطور که داشتم با دستمال ظرفهای شسته رو خشک میکردم، رو به مامان گفتم: راستی

مامان، نظرت راجع به ساسان چیه؟

- پسر خوبی بود! از خانوادهش خوشم اومد! تحصیل کرده، با ادب، ماشالله چیزی از خوشگلی هم کم نداره؛ ولی

باز هم نباید سریع قضاوت کرد! به هر حال تو رو لای پر قو بزرگ کردیم که با رضایت خاطر بفرستیمت بری!

امروز بابات و داییهات واسه تحقیق رفتن.|

سری تکون دادم. یکم بعد ساسان هم اومد. مامان با خوشرویی ازش استقبال کرد و این باعث خوشحالی من

بود. ساسان پاکت شکلات رو به مامان داد و سمتم اومد. تا من رو دید بغلم کرد و گفت: سلام به خانم خودم!

دستی رو موهاش کشیدم و گفتم: سلام چطوری؟

ازم جدا شد و همونطور که روی مبل مینشست گفت: خوبم مرسی.

به آشپزخونه رفتم و واسهش شربت آوردم. رو بهم با لبخند گفت: شنیدم ناهار دست پخت توئه!

سرم رو تکون دادم که گفت: خب پس این ناهار کو؟

صدای مامان از توی آشپزخونه اومد: شربتت رو بخور بعد دستهات رو بشور بیا که نهار آمادهست.

ساسان هول هولکی شروع کرد به خوردن شربتش که وسطش هم دهن من میکرد تا زود تموم شه! این کارش

خندهدار بود! تا رفت دستهاش رو بشوره، با کمک مامان سفره رو پهن کردیم. وقتی وارد آشپزخونه شد، گفت:

نگار کلم پلو پختی؟


romangram.com | @romangram_com