#آی_سی_یو_پارت_90

- خدافظ.

بالاخره شب شد و آماده منتظر ساسان نشسته بودم. مامان با مهمونی رفتنم مخالفت نکرد؛ اما گوشزد کرد که

مراقب باشم. نگاهی به خودم انداختم. لباس بلند و چسبون گیپور آبی آسمانی رنگی پوشیدم. به نظرم مناسب

بود. موهام رو هم که پشتم جمع کرده و آرایش ملیحی کرده بودم. با تکی که ساسان روی گوشیم انداخت از جام

بلند شدم. از مامان خداحافظی کردم و از خونه خارج شدم. پشت ماشینش نشسته بودم. با لبخند در رو باز کردم

و سوار شدم.

توی اون کت و شلوار مشکی رنگ عالی شده بود! موهاش رو بالا داده بود و بوی عطر تلخش هوش رو از سرم

میبرد. با دیدنم لبخندی زد و گفت: چه خوشگل شدی!|

حس کردم گونههام گل انداختن. سرم رو پایین انداختم که بدون حرفی دستم رو توی دستش گرفت و ماشین

رو روشن کرد و راه افتاد. مسیر رو با گوش دادن به آهنگی که از سیستم پخش میشد، طی کردیم.

سرم رو روی شونهش گذاشتم و همراه آهنگ کنار گوشش زمزمه کردم:

چقدر آروم میشم با خندههات

میام این راه رو تا تهش پا به پات

تو همه جونمی جونم فدات

الهی قربون حرف زدنات

مگه میشه تو رو دوست نداشت

مگه میشه تو رو تنها گذاشت

نفسهام به چشمهات بسته شده

ببین عشقت ازم دیوونه ساخت

(مدیونم به تو- علیشمس و مهدی جهانی)


romangram.com | @romangram_com