#آی_سی_یو_پارت_79

- اینطور که نمیشه! باید شخصا و کاملا تو رو از خانوادهت بگیرم! بعد مگه میذارم از پیشم جم بخوری؟! این

ترم هم یکم دیگه تموم میشه، مرخصی میگیرم میریم دنبال کارهای خواستگاری.

ذوق زده بهش چشم دوختم که گفت: میخوام از ترشیدگی درت بیارم دیگه!

با حالت قهر روم رو ازش برگردوندم که دستش رو انداخت دور گردنم و گفت: من بدون تو میمیرم! آخه چطور

میتونم بدون تو زندگی کنم؟ همونطور که سر قولت موندی و همیشه پیشمی، منم قول میدم تا ابد برای

خوشبختیت تلاش کنم!

با لبخند سرم رو روی شونهش گذاشتم و به شهری که حالا برام زیباتر شده بود چشم دوختم. من چطور باید

بگم شیراز بدون تو برام هیچه؟!

***

با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم. شیدا بود. جواب دادم: تو چرا دست از سر من بر نمیداری؟

- نگار! بگو چی شده؟

- چی شده؟

- امشب برام خواستگار میاد!

با خنده گفتم: اونقدر خاستگار ندیدهای که ذوق میکنی؟

با حرص گفت: بیشعور! تو بپرس کیه من میگم چرا خوشحالم!

- کیه؟

- میلاد!|

از جام پریدم!

- چی؟ میلاد؟

- آره، صبح مامانش زنگ زد خبر داد گفت امشب میان.


romangram.com | @romangram_com