#آی_سی_یو_پارت_70
- جواب من رو بده.|
- بستگی داره چه نوع عشقی باشه. عشقی که هــ ـوس باشه یا عشقی که عشق باشه، یا عشقی که فقط اسم
باشه.
- عشقی که عشق باشه.
- دارم.
- پس درک کن چیزی رو که شنیدی.
با تعجب گفت: کدومش رو؟
- همون اصل کاری که باید میشنیدی!
نفس عمیقی کشید و گفت: دارم گیج میشم! بگو ببینم، منظورت که همون نگار...
سرم رو تکون دادم. چشمهاش رو روی هم فشرد و به سرعت ازم دور شد. به جای خالیش نگاه کردم. رفت؟
بدون هیچ حرفی؟ این یعنی چی؟ شروع کردم به قدم زدن تو دور اتاق. نمیدونستم کارم درست بود یا نه؛ اما
بالاخره باید میفهمید. اگه ساسان بهش علاقه داشته باشه، این یه قدم برای بهم رسیدنشونه؛ ولی الان اون
بیخیال بود یا شاید هم از شوک زیاد بود! گیج شدم. خدا به خیر بگذرونه!
* * *
نگار، کلافه توی پارک راه میرفت. از گیر دادنهای مامانش مجبور بودیم خارج از محیط خونه صحبت کنی.
دستی به صورتش کشید و گفت: چه اشتباهی کردم! همه چی از این دهن من بیرون میاد. دیگه خودش رو بیشتر
واسهم میگیره.
- بیخیال نگار! ببین، اگه تو رو بخواد خودش پیش قدم میشه.|
- ولی اون وقتی فهمید چیزی نگفت. حتی خوشحال هم نشد.
- خب شاید شوکه شده بود.
romangram.com | @romangram_com