#آی_سی_یو_پارت_43
با تعجب گفتم: نه بابا! تو هم؟
- برو ببینم دخترهی ورپریده! سه ساله توی بیمارستان کار میکنی هنوز هیچ کس محلت هم نذاشته. اونوقت
من یک هفتهست رفتم با همه دوست شدم. لطفا ناراحت نشو! ببین موقعیتمون فرق داره! تو چون اصلا قیافه
نداری با اون دندونهای خرگوشیت کسی محلت نمیذاره؛ اما من خیلی خوشگلتر از این حرفهام!
با حرص خندیدم و گفتم: بپا زیر سقفت له نشی! بعد هم، دلت هم بخواد! دندون به این خوشگلی! بهتر از
دندونهای کامپوزیت شدهی تو هست!
- آره، همین دخترها عاشق دندونهای من میشن!
با حرص گفتم: امیرعلی، اگه کار نداری قطع کنم.|
- زهرمار! امشب میخوام تولد برم. دوست دخترام همهشون قهر کردن. شیدا هم که وحشیه ازش میترسم!
میخوام تو باهام بیای.
- برو خدا روزیت رو جای دیگه حواله کنه.
- روزیم پیش توئه. یا میای یا میرم به عمه میگم عاشق جعفر شدی.
با حرص گفتم: من غلط کنم عاشق اون پسرهی منگل بشم. بعد هم با اینکه همسایهمونه، من اصلا نمیبینمش.
امیرعلی با شیطنت گفت: دیگه، دیگه. اگه نیای با جعفر میام خواستگاری.
چشمهام رو روی هم فشردم و گفتم: چجور مهمونی هست؟
- حالا شد. تولد یکی از دوستهامه. جشنش هم مختلطه؛ اما نه اونطور که فکر میکنی. یه تیپ ساده بزن،
میام دنبالت.
با حرص گفتم: تلافیش رو همچین سرت در میارم که خودت به خواستگاری جعفر بری!
و تلفن رو قطع کردم.
* * *
romangram.com | @romangram_com