#آی_سی_یو_پارت_22
- مرسی تو خوبی؟ خوش میگذره؟
- مرسی، جات خالی. زنگ زدم واسه اینکه هم حالت رو بپرسم هم ببینم اوضاع بیمارستان چطوره. اون پرستاری
که جای من اومده خوبه؟
- آره، همه چی مرتبه. اون پرستار هم کارش خوبه. مدام بالای سر بیمارهاست.
- خیلی هم خوب. واسه اون بیمار... محمدی. قلب پیدا نشد؟
- زنگ زدیم، قراره از اهواز تا چند روز دیگه برای پیوند قلب بیارن. تو کی برمیگردی؟
- فردا صبح حرکت میکنیم.
- به سلامتی. مراقب خودتون باشید.
- مرسی، همچنین. فعلا کاری نداری؟
- نه قربانت. خداحافظ.|
- خدانگهدار.
نفسی از سر آسودگی کشیدم. پس بالاخره قلب پیدا کردن. با صدای شیدا رشتهی افکارم از هم گسست.
- نگار؟
- بله؟
- کی بود؟ میلاد بود؟
- آره میلاد بود.
- چیزی از من نگفت؟
ابرویی بالا انداختم و گفتم: چیه؟ واسهت مهم شده؟
پوزخندی زد و گفت: نه خیرم. فقط خواستم بپرسم.
- پس اگر واسهت مهم نیست نپرس.
romangram.com | @romangram_com