#آی_سی_یو_پارت_104
دستی روی ته ریشش کشید و گفت: پس نقشه بوده، باز هم بچه بازی!
- ببین میخوام باهات صحبت کنم. یه لحظه به حرفهام گوش کن.
برگشت و گفت: بین ما حرفی نمونده! دیگه این مسخره بازیها رو تموم کن. من باید هر دفعه گول نقشههای
پلید تو رو بخورم؟!
دستگیرهی در رو فشار داد، وقتی دید قفله با کلافگی نفس عمیقی کشید. بازوش رو گرفتم و گفتم: باید به
حرفهام گوش کنی. این آخرین تلاش منه...به حرفهام گوش کن، بعد میرم. فقط بذار عذاب وجدان نداشته
باشم که حقیقت رو بهت نگفتم.
با خشم برگشت سمتم و داد زد: عذاب وجدان؟ اون موقع که داشتی به من خــ ـیانـت میکردی عذاب وجدان
نداشتی؟ وقتی آبروم رو جلوی خانوادهم بردی عذاب وجدان نداشتی؟
- میلاد همه چی اونطور که تو فکر میکنی نیست. من حدود 6سال پیش یه اشتباهی کردم و با برادر دوستم
دوست شدم. گولش رو خوردم! بعد فهمیدم چه جور پسریه ولش کردم اما اون ول کن نبود تا اینکه...
وسط حرفم پرید و عربده کشید: میگم نمیخوام گوش کنم! میخوای چی بگی؟ میخوای حماقتم رو یادم بیاری؟|
یقهی پیراهنش رو گرفتم و داد زدم: به حرفهام گوش کن! تو فقط گوش کن، من قول میدم دیگه هیچوقت روی
کثیف من رو نبینی!
چند ثانیه گذشت. وقتی دیدم ساکته ادامه دادم: تا اینکه با تو آشنا شدم. تا اون موقع خبری ازش نبود، یعنی
من شمارهم رو عوض کرده بودم؛ اما نمیدونم چهطور شماره جدیدم رو اون هم بعد از 6سال، درست زمانی که
با تو آشنا شدم گیر آورد. فهمید با تو هستم. تو رو میشناخت. فکر کنم تموم مدت تعقیبم میکرد. شروع کرد به
تهدید کردنم، میگفت اگه با من نباشی بیچارهت میکنم. من بهش گفتم بهم زمان بده؛ اما اون دور برش داشته
بود و مثلا میخواست با حرفهاش من رو خر کنه و درست روزی زنگ زد که تو به خواستگاری اومده بودی. به
خدا من اگر هم جوابش رو میدادم واسه این بود که تو رو از من جدا نکنه! ازش فرصت خواستم، میخواستم
romangram.com | @romangram_com