#هویت_چشم_هایت_پارت_70
سریع به سمتم برگشت مثه برق گرفته ها و گفت :
-چــــــی ؟
دهنشو آروم گرفتمو گفتم :
-چته دختر ؟ نیکی بیدار میشه ...
بعدم دستمو آروم آروم از روی دهنش برداشتم ...
نازگل - وای خدا داشتم نفس کم میوردم ... این چه کاری بود آخه ؟؟؟؟
با خنده بهش نگاه کردم و گفتم :
-حالا پشیمونی یا نه ؟
دوباره با اخم نگام کرد و گفت :
-کتک میخوای ؟
ابرو هامو بالا بردمو با خنده بهش نگاه کردم و گفتم :
-جداً میزنی ؟
با تحکم گفت :
-بعلــــه !!!
-بابا همین جرئتت منو کشته دیگه !!!!!
با خجالت سرشو پایین انداخت که یه دفعه گفتم :
-من کتک نمیخوام ... طلاق میخوام!!!! ... طلاق !!!!
همین طوری خشک زده بهم نگاه کرد ... خندیدمو گفتم :
-شوخی کردم کوچولو !!!...
کم کم داشت اخماش باز میشد که یه دفعه انگار فهمید سر کار گذاشتمش با دستش یکی آروم زد رو سرم و گفت :
-دیگه از این حرفا نمیزنی ها !!! گفته باشم!! ...
بینیشو با دستم گرفتمو گفتم :
-خوابت نمیبره کوچولو؟
-نه ...
-پس هم دردیم ... چی کار کنیم به نظرت ؟
romangram.com | @romangram_com