#هویت_چشم_هایت_پارت_63
-این همه دلیل کافی نبود ؟
-اما ...
-گفتم که امایی وجود نداره ...
-میشه لاقل یه کم بیشتر در این مورد فکر کنید ؟ ازدواج مسئله مهمیه و نمیشه سر سری ازش گذشت ...
-لازم به فکر کردن بیشتر نیست من حتی اگه هزار بارم بمیرم و به دنیا بیام نظرم در این مورد هیچ تغییری نمیکنه ...
و با تاکید بیشتری گفتم :
-مطمئن باشید!!! ...
نا اُمیدانه بهم خیره شده بود ... ادامه دادم :
-در ضمن امیدوارم این دفعه اول و آخری باشه که همو میبینیم ... باشه ؟
-سعیمو میکنم ...
-خدافظ ...
-خدا به همراهتون ...
ازش جدا شدم و به سمت نازگل که موشکافانه و با شک نگاهم میکرد رفتم ، تو هوا یه بشکن زدم که اونم ترسید و دستش رو گذاشت رو قلبش و گفت :
-نمیری نیکی ... تو که کشتی منو!!! ...
-خب بابا دیدم خیلی تو نخمون بودی !!!!!! ...
میخواستم جمله مو ادامه بدم که نازگل جفت پا پرید تو جمله مو گفت :
-چی شد ؟ چی شد ؟ به کجا رسیدین ؟ مذاکرات نتیجه داد ؟ چی بش گفتی ؟ هااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-نازگل !!!
-اِی بابا این دوباره رفت تو فازِ نازگل نازگل!!! ... بابا جواب منو بده دارم از فضولی میترکم !!!!!!!!!!!!!!!!!
-هیچی ... رفتم جلو گفتم همه چیز تمومه ما به درد هم نمیخوریم ...
-همین ؟
-چیز دیگه ای هم باید میگفتم ؟
-یه چیز بگم ناراحت نمیشی ؟
-نه بگو ...
-خیلی خری نیکی !!!!!!!!!!!
romangram.com | @romangram_com