#هویت_چشم_هایت_پارت_6

-دو ساعت نشسته اونجا خیره شده به رو میزی هی زیر لب واسه خودش زمزمه میکنه حرف میزنه فکر ِاینو هم نمیکنه که الان دوستش میاد یه ساعت باید منتظرش بشه تا خانوم صبحونشونو بخورن ... ای خدا من از دست این دو تا بچه چیکار کنم ؟...
و دیگه صداشو نشنیدم چون وارد حیاط شده بود ... به نیکان که دو لوپی ساندویچی رو که برا خودش درست کرده بود رو میخورد نگاه کردم و یه لبخند ملیح زدم از اونا که یه چال خوشگل میوفته رو گونت ...
فوری یه ساندوچ برای خودم درست کردمو از آشپزخونه اومدم بیرون نیکان که هنوز در حالِ بخور بخور بود نمیدونم این بشر از چیز خوردن خسته نمیشه ؟ یا شایدم این ویژگی تمامِ پسراست !!!... (با عرض معذرت خدمت تمامی خوانندگان پسر !!!) بیرون رفتنم از آشپزخونه مصادف شد با وارد شدن مامان و نازگل ... میدونستم مامان هر کی رو ببینه فقط دو ساعت وایمیسته احوال پرسی میکنه الانم به احتمال زیاد یه دو ساعت نازگلو بیرون نگه داشته تا فقط باهاش احوال پرسی کنه ... با دیدن نازگل خودمو تو بغلش پرت کردم حالا ماچ ماچ ماچ، بزن کف قشنگه رو به افتخار عروس داماد ... (شعر شد ) هم دیگه رو ماچ و بوس کردیمو به هم سلام و علیک و چطور مطوری گفتیمو از این جور حرفا ... نازگل تنها دوستی بود که من از سال پنجم دبستان باهاش دوست شده بودمو تا حالا هم با هم دوست بودیمو توی هیچ چیزی هم دیگه رو تنها نمیزاشتیم و از جیک و پوک زندگیامون بهم میگفتیم ...
مامان- نازگل جون صبحونه خوردی عزیزم ؟
نازگل- آره، ممنون عاطفه جون دستتون درد نکنه ما سر صبح یه چیز میزایی زدیم تو رگ !...
مامان لبخندی به منو گلی (نازگل ) زد و تنهامون گذاشت ... همون طور که با دو تا دستم ساندویچو تو دهنم میکردم حرفم میزدم :
-گلی میای تا دمه اُتاقم شعر بگیم ؟
-اینو هستم
-چاکر شما
-نوکر شما
-تاج سرتون
-تلِ سرتون
-خیل ِخب گلی پس اول من شروع میکنم ...
کلاغ دم سیاه با بال مشکی ، برو به یار بگو قهری یا آشتی؟؟ ... اگه قهری چرا نامه نزاشتی ، اگه آشتی چرا تنهام گذاشتی !
گلی- اتل متل رفاقت دل به تو کرده عادت ... برات دعا میکنم اینه رسمِ رفاقت .
-اتل متل ستاره گلم دوستم نداره ، نه اس ام اس نه یه زنگ ، دلم شده براش تنگ ...
به اُتاقم رسیدیم گُلی کیفشو یه گوشه از اُتاق پرت کرد و شالش و مانتوشو در اُورد و به سمت کولش پرت کرد ... زیر لباسش یه بولیز آستین بلند لیمویی پوشیده بود که روش عکسِ یه دختر بود و بالای سرِدخترِ هم نوشته بود :
I love you
کلا ً دختر راحتی بود و کار نداشت که نامحرم تو خونه هست یا نه برعکس ِ خوانواده ما که به این چیزا خیلی مقید بودیم ... بچه که بودم اصلا ًتو ذهنم هم نمیگنجید که با یه آدمی که اصلا ً نه دین درست حسابی داره نه ایمون ، دوست بشم اما رفتار خودمونی و دلچسب و صاف و ساده ای که داشت باعث شده بود برخلاف مقدساتمون با هم دوستای خوبی بشیم مامان هم اولا میگفت لازم نکرده با همچین آدمی دوس بشی اما بعدش که بهش گفتم وضع خوانوادش چه جوریه و اینا ، در جوابم گفت که: همه که از اول این جوری به دنیا نیومدن بالاخره باید یه نفر راهنماییش کنه و حالا کی بهتر از تو ... و این شد سرآغاز شروع عشقمون ... هه هه هه شوخی کردم و این شد سر آغاز دوستیمون !...
-خب گلی اول میریم سرِ درسامون تا عصر یه سره درس میخونیم وسطش هم 5/1ساعت وقت داریم استراحت کنیم و ناهار بخوریم ... ساعت ِ شیش و هفت هم دیگه برای امروز بسه ... خوبه ؟
-آره بابا عالی مثه گلِ قالی ... اُه نیکی دوباره از خودم شعرو ور ساختم !
-تو کلاً قیافت از سر تا پات شعر و وره این که چیز تازه ای نیست !... خب شروع میکنیم ...
مثلا ًبا این تیکه میخواستم از خشم و اعصبانیتش که در حال انفجار بود جلو گیری کنم ...
نازگل - میدونستی خیلی عوضی هستی نیکی ؟ من کجام شعر و وره ؟ دختر به این خوشگلی ، قشنگی ، زیبایی ، خانومی ، مهربونی ... که از هر انگشتم هزار تا هنر میباره ... ایشالا چش ِ همه حسودام کور شه که نمیتونن منو ببینن ، ایشالا هر کی به من حسودی میکنه یه پاش بشکنه لنگ بزنه یه دستشم بشکنه دیگه نتونه بره دستشویی ... (چه ربطی به دستشویی داشت؟ خودمم نمیدونم!! ) ایشالا بینیش بخوره تو دیوار بشکنه بعد دوباره خدا تومن پول بده دماغ کج و کولش رو صافو صوف کنه ... بعدش ایشالا اگه خدا بخواد اون دماغش که عمل کرده کوچیک و باریک بشه که دیگه توش بخواره نتونه انگشتاشو بکنه توش (اَه اَه حالم بهم خورد ... ایششششش) حالا بلند بگو ایشالا بعدشم بلند شو یه اسفند برام دود کن چشه همه حسودام کور شه بعدشم میپری میری سوپری سر کوچتون یه کیلو تخم مرغ میخری (خدایا...دیگه ببین من چی میکشم از دست اینا!) میشکنی که خدایی نکرده یه وقت چش نخورم !!!
-بســــــــــــــــــــــــــــــــــــه سرم رفت گُلی!!!...مخمو خوردی ... ای بابا چقد تو حرف میزنی ؟... بعدشم تخم مرغ گرون شده لامصب ... قدیما یکی چش میخورد واسش تخم مرغ میشکستن الان یکی تخم مرغ بخوره لامصب انقدر گرون شده که یارو رو سه سوته چشش زدن ... ای داد و ای وای از این قیمتای سر سام آور ...

romangram.com | @romangram_com