#هویت_چشم_هایت_پارت_4
-الان تو چیزی گفتی ؟
نیکان - نه عزیزم فقط گفتم به به چه لباس خوشگلی پوشیدی ماشالا ماشالا هر روز خانوم تر و خوشگل تر میشی ... چشم حسودات بترکه ... حالا بگو ایشالا !!! ...
و بعد بین انگشت اشارش و شستشو الکی دندون گرفت که مثلاً الهی چشِ حسودات کور شه ...
مامان- نیکی بیا بقییه ظرفا رو بزار رو میز این داداشت که فقط بلده یه ریز حرف بزنه همون دو دقیقه ای که تو دیر تر رسیدی مخ منو خورد مادر، من نمیدونم این داداشت به کی رفته نه پدر خدا بیامرزتون شیطون بود نه من ... این که دیگه به کی رفته رو من نمیدونم ...
باز مامان دوباره همون حرفای تکراریش رو که همیشه مثلاً ، مثلاً برای نصیحت کردن نیکان به کار میبرد رو از سر شروع کرد...
نیکان - اِ مامان من اگه زیاد شیطونی میکنم شما هم یه ریز حرف میزنید دو ساعته رفتی بالا منبر پایینم نمیای که !...
مامان - خُبه خُبه کم حرف بزن بچه ... همینم مونده که یه جقله بچه برام تعیین تکلیف کنه ...
-این یکیو هستم !!!! ...
باچشم غره ای که نیکان بهم رفت ساکت شدمو کمک مامان کردم تا میزو بچینیم ... دور هم ماکارانی رو که مامان درست کرده بود رو خوردیم ... به مامان و نیکان شب بخیری گفتم و به اُتاقم رفتم با فکر کردن به کارهایی که فردا باید انجام بدم بعد از چند دقیقه خوابم برد ...
***
نیکان - پاشو ببینم عین کبک سرتو کردی زیر اون پتو ...
با صدایی خواب آلو گفتم :
-اِه ول کن نیکان خروسا هم این موقع صبح بیدار نمیشن! ...
-اِوا خواهر من مگه تو خروسی نزن این حرفو بعدشم الان ساعت نُهِ شما باید طبق برنامه ریزی کنکورت راس ساعت شیش بیدار باشی تازه من الان سه ساعت ارفاقت کردم ... پاشو دیگه لنگِ ظهر شد ... نیکـــی ...
با دادی که زد تو جام نیم خیز شدم و با بهت به نیکان خیره شدم !!...
-چته نیکان سر صبحی صداتو انداختی پس ِکلت ؟
-مرض، میگم پاشو دیگه ...
-اصن من نمیدونم به تو چه ربطی داره که من کی بخوابم کی بیدار شم کی برم دستشویی کی دست تو دماغم کنم کی برم بمیرم !!!...
-به هر حال از من گفتن بود چون دوستت زنگ زد گفت نیم ساعت دیگه میاد اینجا ... منم دیدم زشته اون بنده خدا از اون سرِ تهران پاشه بیاد اینجا اونوقت تو خواب باشی ...
-چـــــی ؟ دوستم ؟ نیم ساعت دیگه ؟ اینجا ؟ بزار ببینم کدوم و میگی ؟
نیکان نگاه پر شیطنتش رو بهم دوخت و گفت :
-همون خانوم خوشگله دیگه که جلوی موهاشو همیشه چتری میزنه ... همونی که اسمشم مثه خودش نازه ...
-میکشمت نیکان، نازگل و میگی ؟ که حالا دیگه اسمشم خیلی نازه و موهاشم چتری میزنه و ... خیلی بی حیایی نیکان ، نازگل این همه سال ِدوست منه ، من یه بار با دقت نگاش نکردم ... اونوقت تو، تو همین چند باری که دیدیش ته و توشو در اوردی ؟ برم به مامان بگم ببینه چه پسر دسته گلو سر به زیری تربیت کرده ؟
-خیل ِخب حالا چرا میزنی ؟ دعوا داری ؟ پاشو برو دستو روتو بشور آدم حالش بهم میخوره بهت نگا کنه ...
-نیکان!!!...
romangram.com | @romangram_com