#هویت_چشم_هایت_پارت_38
نازگل شمع ها رو فوت کرد ... نیاوش هم همین طوری به تک تکمون نگاه کرد و گفت :
-که اینطور ...
زدیم زیر خنده و از خنده روده بر شدیم خوده نیاوش هم میخندید ... کلا ً نیاوش رو ضایع کردیم در حد تیم ملی ... حالا نوبت به بریدن کیک رسیده بود
نازگل با چاقو آروم یه تیکه از کیک رو برید و همه براش دست زدیم نازگل رفت کیک رو قسمت کنه که نیاوش گفت :
-بده ببینم حالا یه ساعت میکشه تا یه تیکه از کیک رو ببره ...
کیک رو ازش گرفت و خودش دست به کار شد و کیک رو قسمت کرد و توی ظرف های یه بار مصرف گذاشت و بهمون داد ظرف کیک خودمو با نیکی مقایسه کردم و رو به نیاوش گفتم :
-نیاوش تو حالت خوبه ؟
نیاوش - آره چه طور مگه ؟
ظرفمو نشونش دادمو گفتم :
-فقط یه دایره کم بود !!! این چه وضعشه ببین کیکه من مثه مثلثه ...
یه نگاه به ظرف بقییه انداخت و گفت :
-حالا من یه بار خواستم ابتکار به خرج بدم ها !!!
نازگل گفت :
-ابتکارت تو حلقم داداش!!!! گند زدی به کیکم رفت ...
نیاوش - بسه بسه حرف نباشه همینیه که هست ...
یکی از اون دخترا در حالی که صورتش رو جمع کرده بود گفت :
-ببخشید آقا نیاوش !!
نیاوش - بله؟ شما هم مشکل دارین؟
-نه خیر من با شما مشکل ندارم !!! فقط یه سوال دارم ...
نیاوش با کلاس گفت :
-بله لطفا ً بپرسید !!! مضایقه نکنید !!!...
دختره – شما از کجا این کیکو خریدین ؟
-از همین نزدیکیای پارک ...
دختره - فکر نمیکنید که به جای خامه روش سس سفید ریختن ؟؟؟؟
همه با تعجب به کیکا نگاه کردیم هنوز هیچ کی بجز اون دختره کیکو نخرده بود ... واقعا ً روش سس سفید بود ؟ نیاوش یه ذره از کیک و گذاشت دهنش که کیک پرید توی گلوش و به سرفه اُفتاد نازگل گفت :
romangram.com | @romangram_com