#هویت_چشم_هایت_پارت_36
نیاوش - خب چی کار کنم ؟
-دِ پاشو برو کیکمو بیار داداش عقل کلم ...
همه مون زدیم زیر خنده و نیاوش هم پاشد تا بره کیک و بیاره ...
بعد از چند دقیقه برگشت و گفت :
-تولد تولد تولدت مبارک ... یه کفم به افتخار من بزنید ببینم !!!
یکی از دخترا گفت :
-آقا نیاوش آخرش برای شما دست بزنیم یا نازگل ؟ تکلیفمون رو معلوم کنید ...
نازگل - شما همون برای من دست بزنید تولد منه ها ...
نیاوش - پس من چی آخه ؟؟؟؟
نازگل - شما بشین سر جات !!!!!!!!!!!
خنده مون گرفته بود از بس به ضد هم حرف میزدند ...
نیکی گفت :
-حالا آقا نیاوش شما اون کیک رو بزار زمین !!!!
نیاوش کیک رو گذاشت زمین و دوباره نیکی گفت :
-حالا نازگل تو ام کیک رو ببُر ...
نازگل - حالا نیکی تو ام کم تر دستور بده ...
لبخند زدمو گفتم :
-نازگل خانوم شما هم کم تر زور بگو ...
همه زدند زیر خنده و بعدش شروع کردیم به شعر خوندن نیاوش هم میزد روی قابلمه و میخوند که البته نمیدونستم اون قابلمه رو یه دفعه از کجا پیدا کرده بود؟؟؟؟؟!!!!!!!!
جشن تو جشن تولد تموم خوبياس
جشن تو شروع زيباي تموم شادياس
تولدت مبارك تولدت مبارك
تولدت مبارك تولدت مبارك
امشب شب ما غرق گلو شاديو شوره
از جشن ستاره اسمون يه پاچه نوره
romangram.com | @romangram_com