#هویت_چشم_هایت_پارت_2
دلا همه بی قراره عشقن / اما عشقی که واسه تو بی قراره
هیشکی مثه تو نمیتونه / نمیتونه قلبمو بخونه
بگو بگو کدوم خیابونه / که منو به تو میتونه برسونه
نه نداره دنیا مثه تو ؛مثه تو ؛ نه نداره دنیا مثه تو؛ مثه تو ؛ نداره
-هیــــــن ...
اول به خودم یه نگاه انداختم و بعدش به کتاب ادبیاتم که حالا هر دو تامون مثه موش آب کشیده شده بودیم انگار تازه فهمیده بودم چه بلایی سر منو اون کتاب شعر بدبخت بیچارم اُفتاده هنزفری مو در اُوردم و شروع کردم به جیغ و داد راه انداختن:
-نیکــــــاااااااااااااااااااااااااان ... میکشمت ...
با دادی که سر نیکان بیچاره کشیدم بچه زهره ترک شد ... (حالا میگه بچه هرکی ندونه فکر می کنه دو سالشه و کارای بد بد انجام داده رو لباسش!!)
البته حقشه میدونست بدم میاد کسی روم آب بریزه از لجم یه پارچه آب اونم به چه بزرگی رو روی سرو کله ی مبارک من فرود اُورده بود ... هه فکر کرده دادش بزرگ اَس میتونه هر بلایی سر من ِ بدبخت خواست بیاره !!!...
نیکان یه لبخند پلیدی زد و گفت :
-خب حالا که چیزی نشده ... آب بود دیگه آبم که مایه حیاته ...
از اعصبانیت و از زور خشم صورتم قرمز شده بود یه دفعه منفجر شدم:
-چیزی نشده؟ چیزی نشــــده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دیگه چی میخواستی بشه؟ همه ی لباسامو به گند کشیدی!!!!!!! ... لباسم که هیچی!! ... کتابمو نیگا چه شکلی شده ؟ دستامو بالاتر بردمو به کتابم که چیکه چیکه ازش آب میچکید اشاره کردم ...
نیکان - حالا نمیخواد ناراحت شی خواهر خوب ِخودم ... قربونت بشم من ... یکی یدونه گلِ تو خونه ...
خودشو به سمت من که روی تخت نشسته بودم کشید ، بغلم کرد و ادامه داد:
-عزیزکم ... ملوسکم ... آبجی خانومی گلم ... نیکی جون جونی خودم ...
نفهم ِ اُلاغ خوب بلد بود چه جوری باید خرم کنه ... همیشه با این حرفاش خرم میکرد منم که دل نازک ، خوش قلب ، مهربون ، خوب ، دیگه همیشه مجبور بودم ببخشمش ... با این که میگن بخشش از بزرگان ِ ولی حالا من که سه چهار سال از نیکان کوچیک تر بودم مجبور بودم ببخشمش!! ... هــی چه کنیم دیگه با این همه خوبی! ...
-خیل ِخب بابا خرشدم! ...
نیکان - اِاِ نزن این حرفو خواهر خوبم خر دیگه چیه ؟
-هیچی ... خر یعنی خردمند !!!!!
نیکان - پس یعنی بخشیدیم دیگه آبجی کوچیکه ؟
-آره بخشیدم فقط تو پاشو بیا برو بیرون با این گندی که رو لباس من زدی ...
-حالا چرا اعصبانی میشی؟
-پاشو برو بیرون!!!!!!!!! ...
-نه بابا من جام راحته اتفاقا ً همین الان میخواستم رو تختت بخوابم! ...
romangram.com | @romangram_com