#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_9


گفتم:«چرا سوپرایز؟! چیز مهمی نبود که بخوایم سوپرایز بشیم؟!»

رزا با صدای لوسی گفت:«چی؟! خیلی هم مهم بود؛ من و عشقم بهم رسیدیم.»

-آهان خوشبخت بشی گلم!

گلم رو به مسخره گفتم که هیراد فهمید و اخماش رو کشید توی هم.

آخه همیشه به من می‌گفت گلم. خ*ی*ا*ن*ت کار عوضی.

حامد:«خب، بی‌خیال. چه‌ خبرا؟ تعریف کنین.»

-سلامتی. از الان بگم من بعد از شام باید برم؛ چون بابام امشب کارم داره باید زود برگردم.

به‌طرف هیراد برگشتم و گفتم:«ولی فرداشب شام مهمون تو هستیما! شام نامزدیت. خیال نکن بی‌خیالت میشیم.»

هیراد باخنده گفت:

-چشم.

حامد:«بابات چی‌کارت داره؟»

-نمی‌دونم به خدا! فقط گفت خیلی مهمه.


romangram.com | @romangram_com