#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_66
- میشود اگر کسی آمد، به او نگویید من اینجا بودم؟
پروانه:«البته بانو، هر چه شما بخواهید.»
- ممنون مینو جان. به دوستانت نیز بگو، به کسی نگویند.
پروانه: «اطاعت میشود بانو!»
- خب، من باز به اینجا خواهم آمد. الان باید بروم. از دیدنت خشنود شدم.
پروانه از روی شونهام پر زد و روبهروم قرار گرفت و گفت:
- بیصبرانه منتظر دیدار دوبارهتان هستم بانو؛ مواظب خود باشید!
- چشم عزیزم. بدرود مینو.
مینو:« بدرود بانوی من.»
چشمام رو بستم و خودم رو توی اتاقم تجسم کردم و جادو رو گفتم. وقتی چشمام رو باز کردم، توی اتاقم بودم. روی تختم نشستم که چند تقه به درخورد.
سریع بلند شدم و به طرف در رفتم و قفل و در رو باز کردم.
سمن بود.
- چه میخواهی؟
romangram.com | @romangram_com