#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_57


- شما را تنها می‌گذارم.

و رفت. هاکام، مرد خوبیه. تا اینجا، ۲ تا طرفدار دارم. اگه سمنم بود، میشد ۳تا!

به دور و برم نگاه کردم. تعدادی خدمتکار درحال تمیز کردن قصر بودن. روبه آرسین یواش گفتم:

- آرسین برویم دیگر.

آرسین آرام گفت:

-بچه، چه قدر بگویم در حضور دیگران مرا به نام نخوان!

منم با صدای آروم گفتم:

- بابا آرام گفتم. کسی نشنید! سخت است به شما بگویم شاهزاده؛ آخر عادت کردم شما را به نام بخوانم.

با خنده گفت:

- چگونه در یک روز، عادت به گفتن نام من کردی؟

-خب دیگر! حالا برویم.

با خنده راه بیرون رو در پیش گرفت، منم دنبالش رفتم.


romangram.com | @romangram_com