#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_47
حتما یکی از خدمتکاراست. اگه آرسین بود میاومد توی اتاق. دوباره چند تقه به در خورد.
نخیر! خواب به ما نیومده!
با حرص روی تخت نشستم و بالشت رو برداشتم و پرت کردم طرف در. که همون موقع، در باز شد و بالشت، مستقیم توی صورت آرسین، فرود اومد.
دستام رو گذاشتم روی دهنم و هین بلندی کشیدم.
گند زدم رفت!
خدایا، الانه که سرم رو بزنه. اومد داخل و در رو بست و به طرف تختم اومد.
بالشت رو گذاشت روی تخت و گفت:
- هورداد! این چه شوخی بود که شما انجام دادهاید؟! چرا به هنگامی که صدای زنگ را شنیدید، به اتاقم نیامدید.
- پوزش آرسین. خب، خوابم میآمد.
خندید و گفت:«پس خوش خواب نیز هستید. بلند شوید به اتاق من برویم. کارت دارم.»
جونم! مشکوک میزنه.
آی سوءاستفادهگر!
romangram.com | @romangram_com