#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_45
پیشنهاد خوبی بود. بهتره قبول کنم.
با لبخند گفتم:
- آری آرسین عالیست.
با تعجب نگاهم کرد. با حالت نمایشی، سرم رو خاروندم و گفتم:
- پوزش شاهزاده. زیرا شما گفتین دوست من خواهید بود، به همین سبب، با شما راحت بودم.
لبخندی زد و گفت:
- بسیار خب! از این پس، بهعنوان دوست ما، اجازه خواهی داشت ما را به نام بخوانی، هورداد.
با خوشحالی پریدم توی هوا و گفتم:
- عالیست! میتوانم موضوع دیگری را نیز بگویم؟
- آری. بگو هورداد.
- اوم. میشود به زبان من در هنگام تنهایی، سخن بگویید. همچنین، نقاشی مرا بکشید؟
با خنده نگاهم کرد و گفت:
romangram.com | @romangram_com