#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_44

- دلیل جاری شدن اشک هایتان چیست؟

- کمی دلتنگ خانواده خویش بودم.

آرسین:«یک ایرانی، هرگز دروغ نمی‌گوید!»

سرم رو بالا آوردم و سوالی نگاهش کردم.

آرسین:«کوروش کبیر، دروغ را گناهی بزرگ می‌دانست و در دوران ایران قدیم، هرگز کسی دروغ نمی‌گفت. حال شما، به راحتی قوانین پادشاه عادل جهان را زیر‌پا گذاشته اید! از شما خواهان گفتن حقیقت هستم.»

- بی‌احترامی مرا عفو کنید؛ شما به سمن چیزی گفته اید؟

- آری. تنبیه شد. چه شده است؟

- زیرا تنها دوست و فردی که با او درد و دل می‌کردم، ایشان بود. امروز ایشان، مرا رنجاندن و پایان دوستیمان را اعلام کردن.

آرسین:«شما به‌خاطر این مسئله بیهوده ناراحت هستید؟»

- خیر شاهزاده. بیهوده نیست! زیرا ایشان تنها کسی هستن، که من در این سرزمین داشتم. ولی شما آن را گرفتید و من را تنها تر کردید.

با مهربونی نگاهم کرد و گفت:

- از این به بعد، من هر جا رفتم، شما نیز همراه ما خواهید بود، و دوستمان هستی. می‌توانی با ما درد و دل کنی. آیا راضی شدید؟

با بُهت نگاهش کردم. جونم؟! چی گفت؟! همراهش باشم؟ دوست!

romangram.com | @romangram_com