#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_32

با اخم نگاهش کردم و گفتم:

- این کیه هان؟

با تعجب نگاهم کرد و گفت:

- چی؟

دستام رو زدم به کمرم و گفتم:

- پرسیدم این دختره کیه؟

- ساخته ی ذهنمه. برای چه این سوال را پرسیدید؟ خدایا شکرت! اگه عاشق این دختره بود، چشماش رو در می‌آوردم. من باید زنش بشم و ملکه ی این سرزمین! والا فقط حق خودمه!

- هیچی شاهزاده. کنجکاو شدم بدانم کیست؟!

با اخم نگاه‌ام کرد و گفت:«می‌توانی بروی.»

-می‌شود نقاشی مرا هم بکشید.

با اخم نگاهم کرد. هول شدم و گفتم:

- اصلا چه لزومی داره، یه شاهزاده نقاشی من رو بکشه! من رفتم.

احترام گذاشتم و در رفتم. آخه تو حرف زدنم سوتی دادم! وقتی از در می‌رفتم بیرون، صدای خنده‌اش رو شنیدم. رو آب بخندی، بچه پررو!

romangram.com | @romangram_com