#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_136

اون دونفر رو بلندکردن.

هاکام وارد شد و احترام گذاشت وگفت:

- حالتان چه‌طور است؟ پوزش که نتوانستیم شما را زودتر بیابیم.

لبخندی زدم گفتم:

- نیازی به عذرخواهی نیست!

رو به اون دو سرباز، که باترس بهم خیره شده بودند، گفتم:

- شما نیز به قصر بازگردید و بگویید که مرا به قتل رسانده‌اید. اگر حقیقت را به کسی بگویید، هم گردن شما، هم گردن خانواده‌تان را خواهم زد!

با ترس گفتن:

-چشم.

آریانا: «بانو، مطمئن هستید بگذاریم آن‌ها بروند؟»

- آری، در‌غیر این‌صورت، شاهزاده آگاه می‌شوند که من زنده هستم. لیکن، شما امپراطور هستید. هرچه دستور دهید، همان است.

آریانا:«خیر، حال که شما می‌خواهید، آن‌ها می‌روند.»

هاکام:«خوب گوش فرا دهید؛ انگار اتفاقی نیفتاده است. شما بانو هورداد را به قتل رسانده‌اید. من درقصر، مراقب هستم. فهمیدید؟»

romangram.com | @romangram_com