#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_120

- وای، دِگر خسته شدم! چگونه است که هرکس می‌گوید زمانش رسد، همه چیز را می‌فهمم و می‌بینم؟

صدا: «بانوی زیبای من، صبور باشید. انتظار شما، به‌زودی تمام می‌شود و همه‌ی حقایق، روشن خواهد شد.»

- بی صبرانه منتظر آن روز هستم! به راستی آن دو دختر، فرشته هستن؟

صدا:«آری بانوی من، اینان فرشته های ازدواج این سرزمین هستن. هر سرزمینی، دو فرشته ازدواج دارد.»

- وای چه زیبا! نام شما چیست؟

صدا: «سیمبر هستم بانوی من.»

- نامت زیباست!

سیمبر:«سپاس بانوی من. شما نیز به مهمانی برسید. من بعد خواهم آمد.»

- باشد، به‌درود.

سیمبر: «به‌درود.»

سه تا صندلی، یکم اون‌ور تر از جایگاه عروس و داماد بود، یکی از‌ اونا، بالاتر از اون دوتا بود.

اون دو تا هم، به ترتیب پایین تر و پایین.

هه، حتما جایگاه ملکه هوزانه! از اون روز تاحالا، اون رو ندیدم. پیانو، سمت چپ جایگاه عروس و داماد بود، با کمی فاصله.

romangram.com | @romangram_com