#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_116

لبخندی زد و گفت:

- روی صندلی بنشینید تا کار آرایشتان را شروع کنم.

روی صندلی نشستم.

چشمام رو بستم و اونم شروع کرد به ارایش کردنم. بعد از اتمام آرایشم، خواست موهام رو درست کنه، که گفتم:

- خود، کار موهایم را می‌کنم. شما می‌توانین بروید. سپاس به‌خاطر زحمتتان.

لبخندی زد و گفت:

- اولین بار است کسی به‌خاطر کارم، از من تشکر می‌کند.

چیزی نگفتم و فقط بهش نگاه کردم.

موهای سرش، کامل سفید بود؛ بهش می‌خورد ۵۰ به بالا رو داشته باشه. بعد از جمع کردن وسایلش، از اتاق بیرون رفت. منم به خودم توی آینه نگاه کردم.

یه رژلب جیگری رنگ، که لبام رو بیشتر قلوه‌ای نشون می‌داد، برام زده بود.

پشت پلکام خط چشم کشیده بود و یه پروانه روی گونه ی سمت راستم، به رنگ بنفش، طراحی کرده بود. همین یه آرایش ساده و زیبا.

تصمیم گرفتم اول لباسم رو بپوشم، بعد موهام رو درست کنم. لباس رو از کاور بیرون اوردم.

واو! خانوم بی ادب چه خوش سلیقه است!

romangram.com | @romangram_com