#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_115
توی فکر بودم که دوباره چند تقه به درخورد.
باحرص گفتم:
- بفرمایید.
در باز شد و یه خانوم، که سنش بالا بود، بالباس درباری به رنگ سبز اومد داخل وگفت:
- بانو، برای آرایشتان آمدهام.
لبخندی زدم و گفتم:
- سپاس بیایید داخل.
در رو بست و به طرف میز آرایش رفت.
وسایلش رو، روی اون گذاشت و کاوری که توی دستش بود رو گذاشت روی تخت و گفت:
- این لباس، هدیه پرنسس ماسیس هست.
باحرص گفتم:
- لطف دارن ایشون.
romangram.com | @romangram_com