#هورزاد_ملکه_آتش_پارت_104

آریانا: «چه شده است؟»

- هیچ فقط برای دو روز، آزاد خواهم بود! می‌توانم هر جا بخواهم بروم.

آریانا بالبخندگفت:

- می‌خواهی به درون آب بیایی و دنیای زیر آب را ببینی؟

- خیر! چگونه زیر آب نفس بکشم؟

آریانا: «این گردنبند مروارید را در گردن خویش بنداز، تا زمانی که این گردنبند در گردنت باشد، می‌توانی هر زمان بخواهی، به درون آب بیایی.»

به گردنبند توی دستش نگاه کردم. چند تا مروارید درشت سفید، که خیلی خوشگل بودن، توی زنجیر گردنبند بود.

خدایا قبول کنم یا نه؟

می‌ترسیدم آرسین چیزی بفهمه. اگه بدونه توی اتاقم نیستم، من رو می‌کشه! خودش امروز تهدیدم کرد!

خدایا دوراهی بدیه! پوف، از یه طرف دلم می‌خواست برم، از یه طرف، ترس فهمیدن موضوع توسط آرسین!

دلم رو زدم به دریا. بی‌خیال میرم. اون به من مرخصی داده پس سراغی ازم نمی‌گیره.

بالبخند گفتم:

- عالیست، ممنون.

romangram.com | @romangram_com