#حکم_دل_پارت_96


ولم کن دیوونه! من دوست دختر دوستتم.

فصل پنجم: "نیاز"

بازوهامو گرفت و تکونم داد... صورتش قرمز شده بود... دهنش بوی الکل می داد... داد زد:

تو بهراد و نمی شناسی... من می شناسمش... دوست دخترهای بهراد همیشه ازش سر بودن... پولدار بودن... من که می دونم بهراد تو رو فقط برای عشق و حال یکی دو روزه ش می خواد...

سعی کردم بازوهامو آزاد کنم. جیغ زدم:

اونم مثل تو کثافته... همتون کثیفید... همتون آشغالید.

مهران بازوهامو فشار داد و خمم کرد... دست و پا می زدم تا خودمو آزاد کنم. فایده نداشت... خیلی قوی تر از من بود. دستامو از ساعد گرفت. از سر بدبختی و بیچارگی جیغ کشیدم:

یکی کمک کنه.

مهران خندید و گفت:

این قدر وول نخور... بهت بد نمی گذره... از بهراد بهتر نباشم بدتر نیستم.

صورتشو جلو آورد و خواست بهم نزدیک بشه... یه دفعه با پیشونی محکم توی پیشونیش زدم... آخ و اوخ جفتمون بلند شد... از شدت درد چشمامو بستم. دست مهران یه ذره شل تر شد. دست راستمو چرخوندم و آزادش کردم... با مشت توی گوش مهران زدم. فریادی از درد کشید و دستشو روی گوشش گذاشت. خودمو از زیرش کنار کشیدم. دست چپمو کشید... چنگی به صورتش زدم... دوباره فریادی زد و صورتشو چسبید... خودمو کنار کشیدم...

پا به فرار گذاشتم... سریع از روی مبل بلند شدم و دویدم... پام به لبه ی میز گیر کرد و محکم زمین خوردم... نفسم بند اومد... طرف چپ بدنم یه لحظه بی حس شد. درد توی آرنج و زانوم پیچید. مهران خودشو بهم رسوند. چنگی به موهام زد و با مو از روی زمین بلندم کرد. جیغ گوش خراشی کشیدم... منو محکم زمین زد. صورتمو با یه دست گرفت و با دست دیگه مشت محکمی توی صورتم زد.... مزه ی خونو توی دهنم احساس کردم.. درد توی صورتم پیچید و یه لحظه چشمم سیاهی رفت... قلبم دیگه تحمل این همه فشار و استرس رو نداشت... داشتم سکته می کردم...

گیج شده بودم... مشت دوم مهران به صورتم خورد... دنیا پیش چشمم سیاه شد ولی دوباره بیناییم برگشت... مهران با دست گلوم و گرفت و فشار داد... احساس خفگی می کردم... دست مهرانو دیدم که به سمت بلوزش رفت... دست دیگه ش و شل کرد و تونستم نفس بکشم... زار می زدم... با دستام دست مهران که دور گردنم حلقه شده بود و گرفتم و سعی کردم گردنمو آزاد کنم ولی جون نداشتم... مهران با خشونت دستامو کنار زد... توی دلم گفتم:

خدایا... خواهش می کنم... خدا...

چشمامو بستم ... حس میکردم دیگه همه چیز تموم شده... دیگه همه ی تلاش هام به نابودی رسید!

romangram.com | @romangram_com