#حکم_دل_پارت_94


اخم کردم و گفتم:

گفته بودش زود می یاد.

مهران خندید و گفت:

شاید یه سر رفت بار که نوشیدنی بخوره و اونجا یه دختر خوب به پستش خورد... کی می دونه! احتمالا از من و تو بیشتر داره بهش خوش می گذره.

نگاهی به سر تا پای مهران کردم. یه دستش سیگار بود و یه دست دیگه ش گیلاس نوشیدنی... با همون شلوارک و آستین حلقه ای روی مبل لم داده بود. به دلم بد اومده بود... یه لحظه ازش ترسیدم... بهم ثابت شده بود که هیچ پسری قابل اعتماد نیست... اگه بلایی سرم می اورد چی؟ پس این بهراد کدوم گوری مونده بود؟ نکنه حق با مهران بود؟ از بهراد بعید نبود...

مهران بلند شد و به آشپزخونه رفت. نفس راحتی کشیدم. پاهامو روی زمین گذاشتم و ملافه رو جمع کردم. دستی به موهام کشیدم و پای چشمم و پاک کردم. در همین موقع مهران با یه بطری نوشیدنی و یه لیوان برگشت. لیوانو دستم داد و گفت:

دوست پسرتم پیدا می شه... نگران نباش...

لیوان و پر کرد و با فاصله ازم نشست. یه کم استرس داشتم. از این که با او تنها بودم ناراحت و معذب بودم. کمی از نوشیدنیم خوردم... کاش بهراد زودتر بیاد... یه کم دیگه خوردم... اگه مهران راست بگه چی... یه جرعه ی دیگه بالا رفتم... شاید منو پیچونده باشه... محتویات لیوانو تا ته سر کشیدم... اصلا برای چی می خواد کمکم کنه؟ ... مهران دوباره لیوانمو پر کرد... چرا دارم این قدر می نوشم؟ ... لیوان و به لبام نزدک کردم... حتما کاسه ای زیر نیم کاسه ی این بهراد اِ.

مهران یه کم بهم نزدیک شد و گفت:

اگه برگردی ایران بازم جنس می یاری؟

با حواس پرتی گفتم:

جنس؟

مهران لبخند زد و گفت:

شیشه دیگه!

یادم اومد... به کلی یادم رفته بود که بهراد برایش خالی بسته بود. اخم کردم و گفتم:

romangram.com | @romangram_com