#حکم_دل_پارت_45
قبول کردم و گفتم: بعد از تموم شدن نوشیدنیم خودم میرم...
سری تکون داد و جلوی میز ایستادم و کمی جین برای خودم ریختم.
صدای بهراد و زیر گوشم شنیدم که گفت: جذابی... ولی خود شیفته...
به سمتش چرخیدم...
بهراد برای خودش ومن یخ ریخت وگفت: دیشب بهت خوش گذشت؟
جوابشو ندادم... قابل اعتماد بود؟ میتونست مثل کامی باشه؟
بهراد لبخندی زد وگفت: مراقب باش ازت زده نشه... تا وقتی براش ملکه باشی روسرت میذارتت...
این نصیحت دوستانه بود یا از روی اینکه شانسشو از دست داده بود اینو میگفت؟قدم با پای برهنه تا بازوش می رسید.
بلند قامت و کشیده بود.
لاغر اما چهار شونه... صورتش زیاد مردونه نبود کمی ظرافت داشت ولی جذاب بود... صورت سفید و گرد وچشمهایی قهوه ای سوخته که کشیده و خمار و درشت بود با موهای خوش حالت ونرم مشکیش که خوب اراسته شده بود و به مد روز کوتاه شده بود.
صورتش و اصلاح کرده بود. بوی خوبی میداد. ژست ایستادنش استایل بی نقصشو نشون میداد.
کت وشلوار نوک مدادی و پیراهن طوسی وکراواتی عینا رنگ کتش داشت.
در حالی که دستشو پشت کمرم گذاشته بود گفت: کاش میشد قسمت من باشی...
اروم گفتم: هنوزم دیر نشده...
بهم خیره شد.
romangram.com | @romangram_com