#حکم_دل_پارت_184
دست به سینه جلوش ایستادم وگفتم:چه مشکلی؟
بهراد پوفی کشید . حس کردم پیشونیش کمی داره عرق میکنه ... از حرص دادنش کلا لذت می بردم.
خندید م وگفتم: واقعا اینقدر بی اراده ای؟
بهراد با غیظ گفت:کتی مجبورم نکن ...
_چی؟ مجبورت نکنم چی؟
کم کم صورتش به سرخی میزد .
بهراد تو چشمهام خیره نگاه میکرد ... دست اخر با کلافگی گفت:کتی نمیخوام مجبور بشم که ...
باز هم نزدیکش رفتم... دیگه ازش نمی ترسیدم که هیچ... حتی!
_که چی؟
بهراد:کتی برو لباس بپوش...
دستمو به صورتش کشیدم که صورتشو فوری کشید عقب وگفتم: واقعا ادم بی اراده وضعیفی هستی...
بهراد با دندون قروچه گفت:نیستم...
لبخندی زدم وگفتم: مطمئنی؟همیشه جلوی یه دختر اینطوری ضعیف میشی؟... سرخ میشی... نفس نفس میزنی؟
بهراد با حرص کنارم زد وگفت: کتی مجبورم نکن ...
با جدیت گفتم:چیو؟؟؟ مجبورت نکنم که چی؟
romangram.com | @romangram_com