#حکم_دل_پارت_130


قاشق رو توی بشقاب گذاشت. با دستمال دور دهنش و پاک کرد. بعد یه مکث طولانی گفت:

کتی... من پسر خوب و سربه راهی نیستم... ولی این قدر ها بی وجدان نیستم که ببینم یکی از دخترهای هم وطن خودم این طور بی پناه شده و دستشو نگیرم... خیلی از این که دخترهامون و با دوز و کلک می کشونن اینجا شنیده بودم... با این که اینجا زندگی می کنم بهش توجه نکرده بودم... ولی وقتی تو بهم گفتی که چه ماجرایی داشتی نتونستم بی تفاوت از کنارت رد شم... ناراحت می شی اگه بگم دلم برات سوخت؟ می دونم وقتی غم آدم ها بزرگ باشه ترحم حالشونو بهم می زنه ولی... ببخشید... این حسی بود که بهت داشتم... اگه کمکت نمی کردم تا چند سال یادت می افتادم و خودمو سرزنش می کردم.

کمی از نوشابه م خوردم و گفتم:

ولی... تو اون روز اومده بودی تا کسیو از پوپک برای یه شب بخری.

پوزخند زد و گفت:

کسی که خودش بخواد... کسی که وقتی فرداش بره مجبور نباشم دیگه بهش فکر کنم... نه کسی که ... می فهمی چی می گم؟ بعضی وقت ها تنهایی بهم فشار می یاره... دلم برای خیلی چیزها تنگ می شه که گذاشتمشون و اومدم اینجا... یعنی اینجا هم که نه... یه جورایی معلقم... خودمم نمیدونم چی و کجا دارم... بهت که گفتم... من آدم سر به راهی نیستم... اون شبم دلم می خواست با یه دختر باشم و یه کم خودمو گم کنم... وقتی فهمیدم ایرانی هستی خیلی خوشحال شدم... همون شب گفتم که تو باید مال من بشی. دلم می خواست با یکی باشم که زبونمو بفهمه مجبور نباشم با زبون قرضی باهاش حرف بزنم... بعد که توی مهمونی شیخ دیدمت... بقیه شو خودت می دونی... ولی... نمی خوام بذارم تنها بری... می ترسم دوباره بی کس و تنها گیرت بیارن و بلایی سرت بیارن. من غیرتی نیستم ولی... .

وسط حرفش پریدم و گفتم:

برات مهم بود دختر باشن یا نه؟

بهراد شونه بالا انداخت و گفت:

مهم؟؟؟ نمیدونم... تو تنها جنس دختری بودی که ... .

زود حرفشو قطع کرد و زل زد به من! توی دلم احساس سرما می کردم. فهمیدم از دهنش پریده... گفتم:

به من گفتی اونی که تو میخوای و بقیه ندارن ... یادته؟ یه همچین چیزی... پس فقط دنبال دخترا بودی... .

بهراد آهی کشید. سر تکون داد و گفت:

کتی بی خیال شو... .

معذب شده بود... گفتم:

romangram.com | @romangram_com