#حکم_دل_پارت_113
سیلی دوم و چنان محکم به صورتم زد که گوشم شروع به زنگ زدن کرد ...
با عربده گفت: حالا چی ؟میخوای برگردی پیش اون عرب؟؟؟
با هق هق گفتم :اره ...
سیلی سوم با خونی که از گوشه ی لبم جاری شد همراه بود.
با صدای فریاد مانندی گفت: حالا ؟؟؟
ازش ترسیدم ویه قدم به عقب برداشتم.
بازوهامو گرفت وگفت: جواب بده... هنوز میخوای برگردی پیش اون عرب؟؟؟ اره؟
از ترس زبونم بند اومده بود. دهنم مزه ی خون میداد.
بهراد دوباره با فریاد بلند تری درحالی که وحشیانه تکونم میداد گفت: د ِ جواب بده لعنتی...
با صدای خفه ای زمزمه کردم:
-نه...
بهراد: نشنیدم...
بلند تر گفتم:
-نه....
بهراد داد زد: من نمیشنوم تو چی میگی...
romangram.com | @romangram_com