#هیچوقت_دیر_نیست_پارت_54
-ترسید که کم کم بازار رو از دستش در بیاری، وگرنه من و تو چه ارزشی براش داشتیم که وقتش رو هدر بده؟! تو رو بندازه زندان که ما از هم بپاشیم! فکر کردی این بار میگذره؟
-می خوای به چی برسی؟
-می خوام بگم...
موهاش رو ول کرد و با نگاه دقیقی به صورتم خیره شد.
-می خوام بگم چرا همه اش ترس از این ور و اون ور داشته باشیم؟ پلیس ملیس کمه؟ یاس هم اضافه بشه؟! بالاخره یه جا دم به تله میدیم.
-خب؟
-اون موقع من خواستم رابطش رو دور بزنم و تک خوری کنم. جنس از یه جا دیگه جور کنم و پولش به جیب خودم بره، دیگه نمی خوام.
-...
-اون موقع به خاطر مامانم مجبور بودم حالا که مجبور نیستیم!
با تعجب گفتم: می خوای بریم زیر بال و پر یاس؟
-قربون آدم چیزفهم.
-من امکان نداره همچین کاری کنم. یا خودمون یا هیچی. اون آدم زندگی من رو خراب کرد.
romangram.com | @romangram_com