#هیچوقت_دیر_نیست_پارت_53

-سرشون با تهران گرمه.

-چرت نگو. از کوچیک ترین تغییرها هم با خبر میشه. یادت رفته؟!

چی باید جواب می دادم. یادم نرفته بود که وقتی فهمید پا تو کفشش کردیم چجوری زندگیم رو خراب کرد. فقط گفتم: اگه یاس که کسی نمی دونه کیه و چیه، می تونه همچین دم و تشکیلاتی داشته باشه، چرا من نتونم؟

-...

-شاید اصلاً وجود خارجی نداشته باشه!

-بالاخره یکی داره این همه آدم رو می چرخونه یا نه؟

-مشکلی پیش نمیاد. کم کم شروع می کنیم... فعلاً از همین جا!

-وفا!

-بعد جامون رو عوض می کنیم، میریم یه جایی که دست احدی بهمون نرسه.

پوزخندی زد و گفت: به همین راحتی؟!

کش مو رو از گوشه ی اتاق با پا به سمت خودش کشید و اضافه کرد: اون دو سال پیش ترسید!

-...


romangram.com | @romangram_com