#هیچوقت_دیر_نیست_پارت_34
چشم هاش ریز شد و گفت: تو اول و آخر مال همون کاری! ببین وفا... آبجی، من راهش رو می دونم. دیگه گیر نمی افتیم. فقط کافیه تو راضی باشی.
حرفش رو نشنیده گرفتم. با کلافگی سر جام نشستم و ادامه دادم: باید از یه آشنا بخوام کار بهم بده.
-کسی رو میشناسی؟
-از صبح دارم به دوست ها و همکارهای سابقم زنگ می زنم. همه جواب سر بالا میدند.
ساناز اخم کرد و به لبه ی پنجره تکیه داد. صدای چند تا کفتر از پشت بوم می اومد. دوباره به دیوار زل زدم. بعد از دو دقیقه ساناز با خنده گفت: بدم این دیوار رو خراب کنند برات؟!
نگاهم رو برگردوندم و گفتم: آشنایی من و تو به یه سال هم نمیکشه و من الان اینجام. اون هایی که یه عمر باهام زندگی کردند، همه دارند می پیچونند. اینه که اذیتم می کنه.
-ما بچه با مرامیم شازده خانوم! مگه شک داشتی؟
صورتش تو هم رفت. یه دسته از موهاش رو که رنگ ریشه اش هم در اومده بود، پشت گوشش برد و اضافه کرد: تازه من بهت مدیونم.
-هیچ دینی وجود نداره.
-چرا داره. اگه تو جنس اضافه دستم نمی رسوندی، عمراً نمی تونستم خرج عمل مادرم رو جور کنم. سر یه سال اندازه ی چهار سال درآوردم.
-چقدر هم که عملش نتیجه داد.
هیچ کدوم حرفی نزدیم. چند نفر آدم یک سال تموم به هر دری زدیم و هر خطری رو به جون خریدیم که خرج عمل آماده بشه که شد. اما نتیجه ای نداشت. پیوند رو زود پس زده بود. باید از ناراحتی ساناز چند ماه بعد از زندانی شدنم، می فهمیدم. وقتی به ملاقاتم می اومد خیلی افسرده بود اما حرفی به من نمی زد. من قبل از محاکمه خیلی شجاع و بی خیال بودم. خیلی بی خیال. تمام اون یک سال همکاری با ساناز و امیر، هر وقت به این فکر می کردم که کارم اشتباهه و از نظر قانون جرم به حساب میاد، صورت درمونده و ناراحت ساناز جلوی چشمم می اومد که یه روز بارونی توی همون پارک دیده بودمش. انقدر درمونده و مضطرب به نظر می رسید که هر کاری ازش بر می اومد. از دزدی و تن فروشی گرفته تا قرص فروشی جلوی چشم مأمورها. وقتی دیدمش مشغول همین کار بود و نزدیک بود گیر بیفته. انگار دیگه هیچ چیز براش مهم نبود به جز خرج عمل. اون صحنه رو هیچوقت فراموش نمی کنم. تنها اشتباه زندگی من همین بود. قاطی کردن خودم تو مشکلات یه آدم دیگه که از هر لحاظ زمین تا آسمون با من فرق داشت. من خیلی بی پروا و سر به هوا بودم. اما حتی توی زندان هم از کارم پشیمون نشدم. تأمین کردن جنس بیشتر برای پول بیشتر... تنها کاری بود که از دستم بر می اومد و انجامش دادم.
romangram.com | @romangram_com