#هیچوقت_دیر_نیست_پارت_33
-جرأت داره کسی بیاد جلوت.
لبخند زدم و سر تکون دادم. وارد اتاق شدیم. ساناز با لپ پر نگاهمون می کرد. نصف ماهیتابه رو خالی کرده بود و تلوزیون هم برفک نشون می داد.
کف اتاق دراز کشیده بودم و از پنجره به بیرون نگاه می کردم. دیوار سیمانی تیره، همه ی قاب پنجره رو پر کرده بود. هیچ چیز به جز شیارهای تیره تر باقی مونده از بارون دیده نمی شد و من شدیداً احساس خفگی می کردم. دستی جلوی دیدم رو گرفت و صدای ساناز اومد: به چی زل زدی؟
-دیوار.
-هنوز یه هفته نشده، چرا ناامید شدی؟ بالاخره یه کاری پیدا می کنی دیگه.
-بحث یه هفته و یه سال نیست. کسی به من کار نمیده.
-مگه زنیکه چی گفت پشت خط؟
-...
-اگه میذاشتی جوابشو بدم. دهنشو...
-گفت استعلام کرده، سوء سابقه ام رو در آورده.
-...
-با این وضع نمی تونم کار پیدا کنم. کسی بهم اعتماد نمی کنه.
romangram.com | @romangram_com