#هیچوقت_دیر_نیست_پارت_20
دست روی چشم هام که حالا خیس شده بود کشیدم و گفتم: اون جنس ها مال من نبود.
-تو ماشین تو بود... پس مال اون دوست هات بود که سنگشون رو به سینه می زنی دیگه!
-برام پاپوش دوخته بودند.
-کی؟ پس چرا به وکیل نگفتی؟
سرم رو با تاسف تکون دادم. «یاس». کسی که فقط یه اسم بود و حتی پلیس رو هم دور زده بود. من هیچ چیز در موردش نمی دونستم که به وکیل بگم. البته بردن اسمش هم کلی ماله رو جرمم کشید.
-امشب از بابات معذرت می خوای. دستش رو می ب*و*سی. تا هر وقت هم که گفت، پات رو از این خونه بیرون نمیذاری. همین که گفتم.
-شب نمی مونم.
مامان با دهن باز نگاهم کرد و گفت: پس چرا اومدی؟!
چشم هاش عصبانی شد و ادامه داد: اومدی من رو جون به لب کنی؟!
-اومدم مدارکم رو بردارم.
همینطور که وارد اتاق کنار آشپزخونه می شدم، گفتم: من تو خونه بمون نیستم. میرم سر کار. خرج خودم رو در میارم.
-یعنی چی...
romangram.com | @romangram_com