#هیچکسان_(جلد_سوم_حقیقت_رمانتیک_قتل)_پارت_96


سورن – چی شد؟!

- اون دو تا پسری که دیروز تعقیب شون کردیم اومده بودن اینجا.

سورن – خب؟ بعدش چی شد؟!

- هیچی دیگه، یه ذره حرف زدن و بعدشم هم رفتن.

سورن – همین؟! توئه ابله تو خونه ت راهشون دادی بعدم گذاشتی برن؟

- چرت و پرت نگو، کار دیگه ای نمی تونستم بکنم.در ضمن من راهشون ندادم، خودشون دزدکی اومدن تو.اون پسر مو مشکیه گفت که قاتل ِ خواهرشو کشته.اون یکی هم خودش جن ِ...یعنی دورگه ست...

سورن – دورگه ؟!... بدون شک فیلمت کردن.

- به هر حال کاری با من نداشتن.همین واسه من کافیه.البته گفتن که امروز میان دنبالم تا بریم سراغ قاتل ِ.

سورن – غلط کردن! هر وقت اومدن دنبالت زنگ بزن به پلیس و تحویل شون بده.

- حس نمی کنی خیلی نامردیه؟!

سورن – نه.خب اگه بی گ*ن*ا*ه باشن پلیس ولشون می کنه! حالا چرا می خوان بیان دنبال تو؟ خب اگه خیلی راست میگن خودشون برن یارو رو بکشن!

- چون معتقدن که یارو چند تا جن داره...ممکنه خودش هم جنی چیزی باشه.

سورن – بی خیال، اصلا فراموش کن چی بهت گفتن.فقط اگه دوباره اومدن سراغت به پلیس بگو.البته اگه به مسعود هم بگی کار ِ پلیسو برات می کنه.


romangram.com | @romangram_com